نهال آرزو (25/11/90)
محمدرضا دیروز وقتی تو بی خبر از ماجراهای اطرافت در حال آتیش سوزندن و بپر بپر بودی، آقاجون دنبال کارهای بیمه تکمیلیش بود، دلم لرزید آخه از وقتی بچه بودم فقط یک بار یادم می یاد بابام دکتر رفته باشه اونم ببین چه شده بود و پرکاری شدید و حاد تیروئد پیدا کرده بود و خواهراش التماسش کرده بودن تا دکتر بره. هیچ وقت از سفید شدن موهای بابام ناراحت نمی شدم چون موهای جوگندمی خیلی بهش می یاد اما الان همه موهاش سفید سفید شده ولی من نمی خوام قبول کنم که گرد پیری روی موهاش نشسته باشه . دلم می خواد سالم و سلامت تا هستم سایه شون بالای سرم باشه . دلم می خواد زودتر بزرگ شی (انشاء الله) اونا شاهد بزرگ شدنت باشن بعد مثل الان که اونا نازتو می خرن ؛ تو نازشونو بک...